۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

ترجیع بند سید احمد هاتف اصفهانی-بند دوم-گفتگو با دلبر ترسا

به نام خدا

از تو ای دوست نگسلم پیوند
ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود زما صد جان
وز دهان تو نیم شکر خند

ای پدر پند کم ده از عشقم
که نخواهد شد اهل این فرزند

پند آنان دهند خلق ای کاش
که ز عشق تو می دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم
چه کنم کاوفتاده ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت
هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی
ننگ تثلیث بر یکی تا چند

نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و روح قدس نهند

لب شیرین گشود و با من گفت
وز شکرخند ریخت از لب قند

که گر از سر وحدت آگاهی
تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افکند

سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو

ترجیع بند سید احمد هاتف اصفهانی-بند اول-سفر به دیر مغان

به نام خدا

ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن ز دست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پر آسیب

درد عشق تو، درد بی درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبه ی شوق

هر طرف می شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذرا و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه روی مشکین موی

مطرب بذله گوی و خوش الحان

مغ و مغ زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آنجا به گوشه ای پنهان

پیر پرسید کیست این، گفتند

عاشقی بی قرار و سر گردان

گفت جامی دهیدش از می ناب

گر چه ناخوانده باشد این مهمان

ساغی آتش پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر از آن و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن میشنیدم از اعضا

همه حتی الورید و الشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لا اله الاهو

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

ترجیع بند هاتف-مقدمه

سالها پیش یکی از علمای بنام مارا به مطالعه و حفظ نمودن ترجیع بند معروف هاتف اصفهانی تشویق کرد، منتها چون سرگردانی و بی حواسی بر دوران نوجوانی حاکم بود ما چندان توفیقی به حتی خواندن این شعر نیافتیم تا اینکه اگر اشتباه نکنم در کتاب ادبیات پیش دانشگاهی 2 بند از این ترجیع بند را دیدم. زیبایی این شعر به حدی بود که من سریعا مشغول به حفظ کردن آن شدم و فکر میکردم که کل شعر همین دو بند منتشره در کتاب ادبیات است؛ پس از کذشت مدتی دیگر دردوران دانشگاه و در کلاس ادبیات به هنگام مطالعه کتاب برگزیده متون ادب فارسی بندی دیگر از این شعر را یافتم و باز هم مست این شعر فوق العاده شدم. اما به نظر میرسید قسمت ما این بوده که در این مسیر همواره پیوسته و آهسته حرکت کنیم، تا اینکه چند سال بعد و در اواخر تحصیلات دوره کارشناسی دوباره آتش این شعر در وجودم شعله زد و این بار هر طوری بود توانستم دیوان هاتف اصفهانی را تهیه کنم و کل شعر را مطالعه کنم. آنگاه یافتم که این شعر در حقیقت از پنج بند تشکیل شده است که در هر یک شاعر راهی سفری عرفانی شده و در هر بند بر او حقیقتی منکشف میشود.
امیدوارم اگر خدای متعال ما را یاری کند در پنج قسمت این پنج بند را برای شما عزیزان بنویسم تا شما هم از این شعر زیبا محظوظ شوید.

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

آغاز

به نام حضرت دوست
که تمام زندگانیم از رحمات اوست

سلام دوستان
امیدوارم دوستانی که در آینده به خوانندگان این وبلاگ اضافه میشوند از مطالب آن لذت ببرند.
هدف ما از تاسیس این وبلاگ نگاشتن دلنوشته هایی است از جنس مسائل فرهنگی، اجتماعی، ورزشی، دینی، مهندسی و احیانا سیاسی !
البته به فرمایش و خواهش برخی بزرگواران و دوستان که آزادگیشان به من اجازه نمیدهد که از ایشان نامی ببرم قرار است مطالب این وبلاگ جندان بوی قرمه سبزی ندهند.
امیدوارم در این راه مرا از راهنمایی هایتان بی بهره نگذارید.