۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

خانه ی دوست كجاست؟ شعر زیبای مرحوم سهراب سپهری

 درفلق بود كه پرسید سوار
    آسمان مكثی كرد
رهگذر شاخه ی نوری كه به لب داشت به تاریكی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
كوچه باغی است كه از خواب خدا سبزتراست
ودرآن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست
می روی تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ ، سربدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
كودكی می بینی
رفته از كاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست كجاست